کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

تمام...

بنا به دلایل سیاسی دیگه اینجا نمینویسم. دوستانی که میخوان بازم نوشته های منو بخونن(هر چند میدونم ارزش خوندن نداشتن) ایمیلشون رو خصوصی بذارن تا بهشون آدرس بدم. یا کسانی که آدرس وبشون رو ندارم٬ آدرس وب بذارن.  

 

به پایان آمد این دفتر... حکایت همچنان باقیست...

آسپرین یا کدئین؟!

درود

دنیای این روزهای من٬ درگیر تنهایی شده... ۲۷۰هزار تومن. ساعت ۳ شب٬ توی کوچه٬ ۳ نخ سیگار. گوشیم زنگ میخوره٬ مزاحمه. گلخونه ام آماده اس. آرژانتین حذف شد. شام چی داشتیم؟  ۱۷ ساعت خوابیدم. گوشیمو فروختم. میخ ۳ سانتی کیلویی ۶تومن٬ ۲سانتی ۱۲تومن! پارس بهتره یا ال ایکس؟ تردمیلم ویبره شکم هم داره! فیلم میش قشنگه. ۵۸۰۰ میخرم؛ ماست ها ترش شدن. کولر گازی رو روشن کن. فلشم گم شده. یه کرم ابریشم روی برگ گلهام. چرا فردوسی پور به لباس دونگا گیر داد؟ اس ام اس میده٬ همون مزاحمه! کنکور انسانی شنبه؛ کنکور ریاضی پنجشنبه. مهره های شطرنج.  ناخدا مخده! آنتی ویروس اویرا آپ دیت شد. سفید کننده دندون ۴ تومن. آسپرین  یا کدئین؟!

:.







یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

دختر ایرونی:خوب وقتی باغبونشون عوض بشه طبیعیه غصه بخورن و زرد بشن.
ما آدما هم اینجوری هستیم. وقتی از نوازش و محبت اونایی که دوسمون دارن دور میشیم احساس خلا میکنیم و فکر میکنیم دیگه کسی دوسمون نداره و واسه کسی مهم نیستیم.
اونوقت زرد و پژمرده میشیم!

گلدان های به فـ ــاکـ ــ رفته...

درود

یه سری گل و گیاه زینتی بود که چند ماه پیش خریده بودمشون؛ یه سری قلمه ی گیاه زیانتی هم بود که از گلخونه دانشکده برداشته بودمشون و کاشته بودمشون! خیلی بهشون میرسیدم و نگهداریشون میکردم. 1 ماه پیش که بابام اومده بود شیراز همشون رو با هزار تا توصیه و سفارش و نحوه ی نگه داری فرستادم خونمون. هر هفته هم زنگ میزدم و هواشونو داشتم و میگفتم اگه مشکلی دارن سریع بهم بگین! دیشب اومدم خونمون و سریع رفتم سراغ گلدون هام و دیدم ای وااای... نصف گلهام خشک شدن و یه سری هاشون برگهاشون ریخته و بقیه هم داغون بودن!! دوتا شون هم که کلن از بین رفته بودن و اثری ازشون نبود! جنگ و جدلی راه انداختم که نگو. من اونها رو به هزار امید سپرده بودم دستشون اما درست و حسابی بهشون رسیدگی نکرده بودن. گفتم آخه بابا جون آبشون رو سر وقت میدادید... واسشون آهنگ میذاشتید... باهاشون حرف میزدید! بهم میخندن! میگن خل شدی! آخه کی با گلها حرف میزنه!!!
درک نمیکنن... من چند ماه با گلهام  زندگی کردم. شبها واسشون آهنگ گذاشتم. دود قلیون به خوردشون دادم. باهاشون حرف زدم. اما اینا نمیفهمن من چی میگم...
دوباره از اول صبح تا همین الان نشستم پاشون و خاکشون رو عوض کردم و بهشون کود دادم و گذاشتمشون توی گلدون نو!
:.

تیر و تخته و ابزارالات خریدم. فردا میخوام شروع کنم یه گلخونه کوچیک بسازم گوشه ی حیاطمون! طرحش چند وقتی بود تو ذهنم بود اما جدی نبود. وقتی اومدم خونه و اوضاع گلدون هامو دیدم فهمیدم حتمن باید یه جای مخصوص واسه گلهام داشته باشم که بشه درست و حسابی بهشون رسید. از فردا ساخت گلخونه آغاز میشه...

:.

پ.ن:

1/ یه گلدون مرجان داشتم. 2ماه منتظر بودم تا قلمه اش ریشه دار شد (اصولن مرجان ها شانس کمی برای ریشه دار شدن دارن و آدمو ناامید میکنن!!). با همه ی این احوال ریشه داده بود و من خیلی دوسش داشتم. اومدم دیدم تمام برگهاش زرد شده و ریخته... خیلی ناراحت شدم :((






یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

بـــانــ و تمشـــ کی: عزیزم !
روزای سختیه !
اما عادت میکنی !!

تــ ــو دیـ ـگــر نیستـ ــی...

به پایان میرسی... 

به پایان میرسید... 

و در انتظار آغازی دیگر می مانی. 

ترس دلتنگی تورا فرا گرفته. 

وجودت را سرشار میکنی از امید به عادت. 

عادت به ندیدن. 

عادت به نداشتن. 

شاید فردا که می آید دیگر این ترس ها و امید ها و انتظار ها معنا نداشته باشند. اما یقین دارم یک چیز هست. تو دیگر نیستی... و من تورا کم دارم...  

 

 

 

  

 یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

نگین:‌به نظر من که تو بیشتر شبیه هندونه ای.هم اینکه گوله ی نمکی هم اینکه عظیم الجثه ای هم تخم داری؛ هم بی مزه ای؛ هم آبداری ؛ هم اینکه وقتی کسی بزنتت ؛احتمالا صدای طبل میدی!

توتـــــ مـ ــجــنــ ــونـــــ !!!

درود 

هر کسی با یه چیزی یا یه کسی همزاد پنداری میکنه. الان به این نتیجه رسیدم من خیلی شبیه توت مجنونم. یعنی یه لحظه خودمو در قالب یه توت مجنون تصور کردم. خیلی با قالب واقعیم هم خونی داشت. سر به زیریش... باروریش... میوه های ترش و شیرینش... سایه اش... زیاد بلند نبودنش... و مجنون بودنش! من توت مجنونم... باور کن...  

متنفرم از خـ ـداحـ ـافـ ـظـ ـی...

درود

بعضی آدمها ارزششون به حدیه که هر وقت دیدینشون فقط یه سلام و احوالپرسی ساده باهاشون داشته باشی. یعنی نه از بعد مدتها دیدنشون متعجب میشی نه از رفتنشون واسه یه مدت ناراحت. یعنی هیچ حسی بهشون نداری. اگه گفت سلام میگی سلام و اگه گفت خداحافظ میگی خداحافظ. اما بعضی های دیگه فرق دارن. یعنی اونقدر دوستشون داری و برات مهمن که اگه یه مدت ندیدیشون دلتنگشون میشی و گاهی طاقت دوریشون رو نداری. گاهی نمیتونی تحمل کنی که نبینیشون... گاهی وقتی خیلی باهمید، موقع خداحافظی اذیت میشی.
:.
از وقتی یادم میاد از خداحافظی متنفر بودم. یعنی اصلن خوشم نمیاد با کسی خداحافظی کنم. فشار روانی زیادی رو موقع خداحافظی تحمل میکنم بهمین خاطر زیاد اهلش نیستم.
:.
از دیشب خوابگاه داره کم کم خالی میشه و بچه ها یکی یکی میرن. جداشدن از کسایی که نزدیک 9 ماهه داری باهاشون زندگی میکنی خیلی سخته.
:.
من و یکی از رفقا هم هفته دیگه میریم به دیارمون...



 یه فنجون نسکافه ی سرد شده:
زهرا: واای آره چه روزایی بود.
من عاشقه اون آهنگه بودم که همیشه اول تابستون تلویزیون پخش میکرد.
اولشم این بود:
تابستونه٬ فصل شادی و خنده
بچه ها توی کوچه٬ گرم بازی٬ مثله چندتا پرنده...

اولینـــ روز تابـ ـستـ ـونـ ـیتـ ـون ب خوشیـــ ...

درود 

تابستون واسه من از دوران مدرسه و دبستان معنا پیدا کرد. وقتی که آخرهای خرداد امتحانات ثلث سوم رو میدادم و بعد از ۹ماه مدرسه رفتن احساس میکردم دیگه راحت شدم و با خیال خوش ۳ ماه ِ تابستون رو میگذروندم. کلاس تابستونی میرفتم... با بچه ها فوتبال بازی میکردیم... کارت بازی میکردیم... مسافرت میرفتیم... برنامه کودک های تلویزیون رو نگاه میکردیم... فارغ از هر فکر و خیالی تابستون رو فقط به خوشی و سرگرمی میگذروندیم. اوضاع تا دبیرستان هم همین طور بود. فقط تفاوتش این بود که دیگه مثلن برنامه کودک نگاه نمیکردم و فیلم زبون اصلی و صحنه دار و پرنور و از این صوبتا نگاه میکردم. تابستون کنکور هم که میخواستم درس بخونم اما نمیشد. یعنی حسش نمی اومد... 

:.  

کلن تابستون ها واسه من پر از خاطره است... خیلی از خاطرات ِ قشنگم مال ِ تابستونه... 

:. 

تابستون من توی خوزستان یعنی گرمای بالای ۵۰ درجه... شرجی بالای ۷۰ درصد... گرد و خاک... باد شدید... تابش عمود آفتاب... و... 

:. 

ماه رمضون هم که امسال وسط تابستونه...  

:. 

شاد باشید... اولینـــ  روز تابـ ـستـ ـونـ ـیتـ ـون ب خوشیـــ ...  

  

 

 

 

 یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

جودی آبوت:عجب بلبشویی این م.م.ل.ک.ت بی صاحاب ما!

 

و خداوند آفریدشان برای فیل ترینگ!!!

درود 

من خیلی علاقه دارم بدونم چه سری در این سیستم فیل ترینگ مملکت بی صاحاب ما نهفته است!‌ آدرس یه وبلاگ رو وارد میکنی٬ میبینی فیل تر شده! بعد به جای اون صفحه ی مسخره ی سابق که نوشته بود دسترسی به وبلاگ مورد نظر امکان پذیر نمی باشد با یه صفحه روبرو میشی که نوشته لینک سایت های مفید. بعدش در یک اقدام کاملن جالب دوتا از همون لینک های به اصطلاح جالب رو فیل تر میکنن!!
امروز ظهر سرویس های بلاگفا و پرشین بلاگ فیل تر شدند. دلیلش رو هم اینطور که من سرچ کردم این بود که علیرضا شیرازی مدیر بلاگفا چندتا از این وبلاگ های به اصطلاح ارزشی (در واقع مزخرف و دولتی) رو بخاطر تخلفاتشون می بنده. این جماعت هم که خرشون حسابی میره٬ در یه ایمیلی جناب شیرازی رو تهدید به بستن بلاگفا میکنن. این تهدیدشون هم امروز ظهر عملی میشه!!! 

در هر حال... پرشین بلاگ که رفع فیلتر شد. امیدوارم بلاگفا هم مشکلش حل بشه. آخه خیلی از وبلاگ های جالبی که من خوانندشون بودم از بلاگفا بودن... حیفه فیل تر بمونه... 

اما... اما اگه همچنان فیل ترینگ ادامه داشت از همه بلاگفایی ها دعوت میکنم بیاین به بلاگ اسکای... البته اگه اینم تا فردا فیل تر نشه!!!

چهــ ــار نکتــ ـه اخلاقیـ‌ - اجتماعیــ دیگــ ــر!!!

درود 

چند پست قبل دو نکته اخلاقی-اجتماعی نوشتم که طبق برآورد های من٬ خوانندگان راضی بودن. گفتم تا تنور داغه ۴تا دیگه هم بنویسم. باشد که مقبول گردد./ 

 

۱- آدم گاهی از گفتن حقیقت پشیمون می شه! چون حقیقت برای بعضی دردناکه! پس به روش های مختلف مجبورت می کنند حقیقت رو پاک کنی تا از دیدنش اذیت نشن! پس کلا بهتره آدم بی خیال حقیقت بشه!

درس اخلاقی: بگذار خفتگان در خواب غفلت بمانند چون بیداریشان جز دردسر تو نیست! 

۲- بعضی دروغ ها اینقدر شاخ داره که نمی شه باور کرد، اما بعضی تو رو مجبور می کنند که دانسته هاتو هم انکار کنی. یعنی با اینکه می دونی دروغ می گن اما تظاهر کنی که فکر می کنی راست می گن!

درس اخلاقی: بگذار ساده لوحان تو را ساده لوح تر از خود تصور کنند تا کمتر آزارت دهند!

 

۳- آدما بیشتر چیزای مهم از قبیل قرارها، کار ها ، اسم ها ، شماره ها ، آدرس ها و تاریخ ها رو توی دفتر یادداشتشون می نویسن. پس خصوصی ترین و مهم ترین بخش های زندگی یه آدم عموما یه رد پا تو دفتر یاداشتش داره! کسی که چیزی برای مخفی کردن نداره از جا موندن دفتر یادداشتش نمی ترسه!

درس اخلاقی: بگذار کسانی که رو راست نیستند همیشه نگران رو شدن دستشان باشند!

 

۴- گاهی آدما باعث آزار دیگران هستن و اینو می دونن. گاهی هم از طرف مقابل آزار می بینن. گاهی هم هردو. گاهی هم دو طرف فکر می کنن دارن همدیگر رو آزار می دن پس دچار عذاب وجدان می شن حتی اگه واقعا اینطوری نباشه. کلا بهتره اگه روزی احساس کردی باعث ناراحتی همسایت هستی، یا رفتارت رو عوض کنی یا منزلت رو! البته اول مطمئن شو که واقعا از دستت شاکیه!

درس اخلاقی: یا از جهنم فرار کن یا روش آب بریز.

 

پ.ن: 

۱/ از روی این نکات خوب بخونید که توی امتحان فاینال میاد :))
  

 

یه فنجون نسکافه ی سرد شده:  

هیدرا: گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
          گاهی نمیشود که نمیشود
          گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
          گاهی  نگفته قرعه به نام تو میشود
          گاهی گدای گدایی . بخت نیست
          گاهی تمام شهر گدای تو میشود...!
خدارو چه دیدی؟
شاید روزی تمام شهر گدای تو شدن!!!!!!!

حاضری زدم! همین...

درود 

دو٬ سه روزه سرما خوردم شدید. حالم خراب اندر خرابه! حس و حال هیچ کاری رو ندارم اما با همه ی این احوال توی این دو روز وقت گذاشتم و با دوستان رفتیم بیرون و نذاشتم مانعی بشه برای گرفتگی حال اونها!
اصولن وقتی آدمها مریض میشن یه جورایی احتیاج به یه حسی شبیه به ترحم از سوی بقیه دارن. آدم مریض دوست داره یکی دور و برش باشه و بهش برسه و از این صوبتا. هرکی یه سرما خوردگی ساده هم تو دوستام میگرفت٬ تا خوب شدنش هر کاری از دستم پیش می اومد انجام میدادم. با این حال هیچکس تو این سه روز نپرسید میخوای بریم دکتر؟! قرص لازم نداری؟! همه تا به آدم میرسن میگن سرما خوردی؟ چیز دیگه ای نبود بخوری؟ سگ تو تابستون سرما میخوره که تو خوردی؟! و... رفتارهای یه سری هم که هی آدمو عذاب میده...

:. 

بی خیال... 

اومدم حاضری بزنم و بگم زنده ام. فقط حس و حال زندگی ندارم. سرما خوردگی رفع شد خدمت میرسیم...