"قلیان را تازه کرد٬ داد به من. همینطور که میکشیدم٬ زن وزیر آمد که برود. زینب به خاطرم آمد. دیگر نتوانستم بکشم. آه سردی از دل پر درد کشیدم و سوار شدم.
چون روز پیش از نورجهان شنیدم که فرستادندش یه عمارت تابستانی که واقع است در پایین کوهی که بیرون دروازه قزوین است٬ که در آنجا مشق رقاصی و خوانندگی بکند؛ و شاه فرموده است که تا وقت مراجعت باید خوب و کامل باشد.
همین طور که میرفتم٬نتواستم خودداری بکنم و نگاه به طرف عمارتی که زینب در آنجا بود نکنم. اگر وقت دیگر بود٬محال بود که پای عمارت نروم٬ بلکه دفعه ی دیگر زینب را ببینم و او مرا ببیند٬لکن چون این همه بی وفایی را از او دیدم٬ اعتنایی نگذاشتم... "
درود
متن بالا تکه ی کوتاهی بود از کتاب بسیار جالب ِ حاجی بابا میر غضب. این کتاب نوشته ی اسماعیل محلاتی٬مترجم دربار ناصرالدین شاه قاجاره. توی این رمان جالب میتونید اطلاعات خاص و دست اولی از اوضاع دربار قجری و رفتار مردم در اون دوران رو بدست بیارید. یکی دیگه از زیبایی های این رمان٬ پایان نامشخص و مبهم اونه که باعث میشه خواننده رو در مورد انتهاش به فکر فرو ببره. این کتاب رو با تصحیح هارون و هومن بخرید که غلطهای املایی و نگراشیش اصلاح شده و متن مقداری به فارسی امروز نزدیک تر شده و فهمش ساده تره.
در هر حال توصیه میکنم این کتاب رو بخونید. جالبه...
پ.ن:
۱/ حاجی بابا میر غضب - اسماعیل محلاتی- انتشارات آشیان - بهار ۱۳۸۹ - داستان های فارسی قرن۱۴ - ۳۰۰۰ تومان
۲/ شما کتاب جالبی برای خوندن پیشنهاد نمیدید؟
۳/ یه کتاب خوندنی بهم پیشنهاد بدید؟ همراه با مشخصات!
۴/ کی می تونه یه کتاب رو برای خوندن و لذت بردن به من پیشنهاد بده؟
۵/ شما لطف کن و یه کتاب به من پیشنهاد کن که بخونم؟
۶/ کیست مرا یاری کند؟ یه کتاب؟ پیشنهاد؟ به من میدی؟