کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

کــــ افــــ ه پــــ چــ پــــ چــ

ی کــافــه ی دنـج و راحـت بـرای رفـ ـاقـ ـتــ ...

دختر ِ مورد ِ علاقه ی من!!!

درود  

 

جهت تنوع در مطالب وبلاگ میخوام یه پست متفاوت بذارم! 

دختر مورد علاقه ی من یا دختر رویایی من... عارضم به خدمتتون که از لحاظ ظاهری باید قدش متوسط به بالا باشه. اصولن، اصلن از دختر های زیر 160 سانت خوشم نمیاد. یعنی قد فاکتور مهمیه. دختر که نباید یک و سی باشه (130سانت). قد بلند و لاغر هم خوشم نمیاد. یعنی باید هیکل متناسبی داشته باشه. استخونی و لاغر مردنی که به درد نمیخوره. آدم میترسه دست بهش بزنه، بلکه بشکنه! زیاد گوشت هم خوشم نمیاد. مثلن گاهی این دخترهای اضافه وزن دار رو تو خیابون میبینم که مانتو تنگ هم پوشیدن و از ده نقطه بدنشون قلمبه سلمبه زده بیرون! زشته به خدا... یه ذره ایروبیک کار کنید!!
شکم هم نباید داشته باشه... باسـ.ـنش هم نه کوچیک باشه نه زیاد گلابی!
از پاهای کشیده هم خوشم میاد. البته از نوع متناسبش. رنگ موها هم که انواع قهوه ای رو میپسندم. چشم ها هم برام مهمن. نوع طراحی چشم هر کس مخصوصه و بیشتر زیبایی صورت رو چشم نمایش میده. پس چه بهتر که رنگی باشه. لبها هم که هرچی آنجلینیایی تر، بهتر! دیگه وارد ریز جزئیات سایر قسمتها نمیشم که اونها هر کدوم واسه خودشون یه پست اختصاصی میخوان! 

بدور از شوخی... از دختر های باهوش خوشم میاد. اصولن وقتی میبینم یه دختر خنگ میزنه و نمیتونه یه مسئله ساده رو با عقلش حل و فصل کنه حالم بهم میخوره! دختر نباس خجالتی باشه. از این دخترهایی که بعد از ازدواج هم به شوهرشون میگن لامپ رو خاموش کن بریم زیر پتو و چشاتو ببند، حوله رو بده و... بدم میاد.
از دخترهایی که از لحاظ فکری و اعتقادی مستقل هستند هم خوشم میاد. دختر که قرار نیست افسارش رو بده دست شوهر. باید خودش واسه زندگیش بر پایه ی عقل و منطق و تفکر، استراتژی داشته باشه. نه بر اساس وهمیات و خیال و چه میدونم رویا بافی شروع کنه زندگی آینده اش رو برنامه ریزی کنه... نه این درستش نیست!
خونواده ی دختر هم مهمه. از لحاظ شعور و فرهنگ بالاخره باید به ما بخوره یا نه؟!! مال و منال هم اگه داشته باشه که چه بهتر. حالا دخترک خونه و ماشین از خودش داشته باشه هم عالیه. اینطوری توی زندگی مشترک 30 سالی می افتیم جلو! البته بچه مچه نداشته باشه که جلو بیوفتیم؛ خودم این مشکل رو حل میکنم!!! 

جهیزه اش هم جور باشه خواهشن...  

پ.ن:  

1/ حالا اینها که من نوشتم بخش کوچکی از انتظارات من بود. در هر حال من میدونم که آخر سر یه زن چاق و کوتوله با موهای سیم ظرف شویی و چهار کلاس سواد دار همراه با 9تا خواهر و 10 تا برادر نصیبم میشه!!! 

2/ پاریس هیلتون و جسیکا آلبا و هیلاری داف و سایرین لطفن تقاضای ازدواج نفرمایند. من زن ایرانی میخوام!

در تبــ و تابــ رفتنمـــ

درود 

حـــ ذ فـــــ   شــــ د... همین

بیلبورد های تبلیغاتی-دینی-سیاسی-فرهنگی-مزخرفی!!!

درود 

سال به سال شهرداری و شورای شهر و چه میدونم سازمان تبلیغات یه سری بودجه عظیم اختصاص میدن به بالابردن سطح فرهنگ و دین مداری در جامعه! حالا با این بودجه چه کار میکنن؟! یه بیلبورد سفارش میدن در ابعاد ۱۰ متر در ۱۰ متر؛ روش با فونت نستعلیق هم مثلا می نویسن:  حجاب مانند صدفی است که زن را نمیدونمم چی چی میکند!! بعد انتظار دارن با این 1 خط نوشته اون خانومی که چاک مانتوش تا زیر بغلش ادامه پیدا کرده و از زیر اون اندام کاملن متناسبش هوایداست، متحول و منقلب بشه و از فردا صبح با چادر چاقچوق (درست نوشتم؟) پاشه بیاد در انظار عمومی!! کار دیگه ای که میکنن اینه که عکس جناب مقام عظما رو در سایز اسکوربورد ورزشگاه آزادی چاپ کنند (در انواع حالات مختلف؛ مثل با خنده... با دستانی بر افراشته... با نگاهی مظلومانه... با عینک دودی و...) و روش دو کلمه بنویسن همت مضاعف کار مضاعف و اونو توی سیصد نقطه شهر بزنن تو در و دیوار تا ملت به خودشون بیان و با دیدن آقا به پیشرفت و آبادانی بیشتر مملکت بی اندیشند!
حالا اگه بری به اون مسئولش بگی این کارها چه سودی داره! یارو یه نگاه عاقل اندر سفیه بهت میکنه و میگه شما نمیدونید چه نکته های عمیقی و چه اندیشه هایی پشت این جمله ها نهفته است!! 

آخه پدر سگ، کدوم معارف؟ اندیشه چی؟ کشک چی؟! خر گیر آوردی؟!! 2تن آهن و وسائل... 50متر پارچه... جماعتی نقاش و نصاب و... رو علاف خودت کردی که مثلا بگی حجاب صدفه؟! بعد هزینه این کارها رو توی بیلان کاریشون می نویسن 10 میلیارد تومن هزینه فرهنگی!!! آخه کدوم احمقی با یه جمله، اونم جملات شما به زندگی امیدوارم میشه که فکر کردید اینطوری ملتو به راه راست هدایت میکنید!؟! 

تا دلتون بخواد هم واسه این کارها موضوع و جمله و نکته جور میکنن!! امام... دین... اسلام... عاشورا... حجاب... عفاف... جوانی... معارف عمیق اسلامی...  

هی میخوام دهنمو باز نکنم هی نمیشه!!! پول بیت المال رو حیف و میل میکنن و بعد میان دم از کار فرهنگی و ده تا کسـ.شعر دیگه میزنن!! 

 

پ.ن: 

1/ این مطلب تنها جهت تنوع در مطالب نوشته شده در وبلاگ بود و خاصیت دیگری ندارد!!!

قلبها برای که می تپند...

درود 

این روزها انگار کسی به قلبی که برایش بتپد احتیاجی ندارد...
بی چاره آدمها که قلبشان برای کسانی می تپد که به آن احتیاجی ندارند یا بی چاره قلبها که برای آنکه احتیاج دارد نمی تپند... 

 

پ.ن: 

۱/ یه سوال... تمام فکرت و وقتت رو میذاری برای یه نفر؛ حتی توی بدترین شرایط روحی و جسمی خودتو فراموش میکنی و به اون یه نفر فکر میکنی و شادی اونو میذاری شادی خودت. اما... اما گاهی وقتها میبینی هرچی تو بیشتر از خودگذشتگی میکنی براش٬ اون خودخواه تر میشه و فقط میخواد واسه خودش زندگی کنه... اونوقت چی؟ تکلیف چیه؟ اینجا مشکل از توئه که یه نفر رو دوست داری و خودتو فراموش کردی یا مشکل از اونه که دوس داره خودخواهانه زندگی کنه؟ 

۲/ بعضیها٬ آدمها و روابطشون با اونها رو یه جاده ی یک طرفه میبینن... فرقی نمیکنه طرف مقابلشون از رفتارشون چه احساسی پیدا میکنه؛ فقط خودشون رو مهم میدونن ولا غیر...

تصمیمات یهویی!!

بی خبر آمده ام خانه! یعنی همین طور بی دلیل و بدون برنامه ریزی قبلی و از سر تغییر آب و هوا چهارشنبه صبح، بدون خداحافظی از دوستان و حتی اطلاع دادن به خانواده با اتوبوس برگشتم خانه! آدمی مثل من که تصمیماتش یکهویی و غیر مترقبه اند زندگی اش همین است!! یک روز دیدی همین طوری و جهت تنوع تصمیم گرفتم از بالای هتل چمران شیراز بپرم پایین! یا مثلا به صورت کاملن اتفاقی تصمیم بگیرم از دانشگاه انصراف بدهم! آدم (یا شاید هم من)، حال میکند با اینطور زندگی کردن. کلن هیچ چیز به ت.خ.م.ت هم نباشد و هرکاری باب میلت است یکهو تصمیم بگیری و انجام دهی! عواقبش هم هرچه میخواهد باشد...

پ.ن:
1/
چهارشنبه شب رسیدم، فردا دوباره دارم برمیگردم! همین
2/ اینترنت درست و حسابی دم دستم نیست که به همه سر بزنم. میخوام تا فردا که خونمون هستم به وبلاگ های بلاگفا سربزنم... چون وقتی رفتم شیراز دیگه نمیتونم این کارو بکنم!

j'apprends le francais

درود 

عارضم به خدمتتون که این دبیران و اساتید محترم بیش از 8 سال جون کندن تا شخص بنده زبان شیرین! انگلیسی رو یادبگیرم اما نشد. یعنی شد؛ اما به اندازه 8سال خوندن نشد!
با خودم فکر کردم اینطوری فایده نداره. باید یه زبان دیگه رو از پایه یاد بگیرم؛ الان حدود 1 ماهه که میرم آموزش زبان فغانسه!!! در حد سلام علیک و احول پرسی و شمارش اعداد و چه میدونم... شغل... معرفی... علایق و... یادگرفتم. یعنی بیشتر از این هنوز یاد ندادن که یاد بگیرم :) 

احتمالن فرانسه رو با جدیت بیشتری نسبت به انگلیسی دنبال کنم. میخوام برم دانشگاه سوربن :)) 

پ.ن: 

۱/ لامصب زبون مسخره ای هم هست ها!! یه کلماتی داره که آدم ... ِش پاره میشه تا تلفظشون کنه و یادشون بگیره! دیکته اش هم که دیگه هیچی... احمقها یه سری حروف رو مینویسم اما نمیخونن... عند کـ.سخل بازی ان! این استاد فرانسه هه میگفت ژاک شیراک بعد از اینکه رئیس جمهور شده بود، دیکته فرانسه رو گرفت 18 از 20!!! حالا ببین ما چند میگیریم...  

۲/ j'apprends le francais : من فرانسه میخوانم.

ب.ن:  

۱/ نظرات پست قبل رو فردا جواب میدم. امتحان اصول باغبانی دارم و باید برم بخونم...

قلمی بی جوهر برای نوشتن سرنوشت!

درود

ابراهیم همه بت ها را شکست و تبر را در دست بت بزرگ گذاشت و خدا هم روز ازل سرنوشت ما را نوشت و قلم را به ما داد، ساده دلان گمان می کنند می توان با این قلم چیزی نوشت...

خـــ ـرابـ ــــ !!!

درود 

یه پست قبل از این نوشته بودم و گفته بودم یه نفر برامیه فال بگیره. دوستان زحمت کشیدن وفال گرفتن. از همشون ممنونم. یکی ازدوستان٬پرستو خانوم٬ فالی که گرفته بود ازسهراب بود. به دلم نشست...

فرسود پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی
رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود.

دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود،
پایان شام شکوه ام٬
صبح عتاب بود.

چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست؛
این خانه را تمامی پی روی آب بود.

پایم خلیده خار بیابان .
جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه.
لیکن کسی ، ز راه مددکاری،
دستم اگر گرفت، فریب سراب بود.

خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید.
کندی نهفته داشت شب رنج من به دل،
اما به کار روز نشاطم شتاب بود.

آبادی ام ملول شد از صحبت زوال .
بانگ سرور در دلم افسرد، کز نخست
تصویر جغد زیب تن این خراب بود... 

 

پ.ن: 

۱/ پست فال حذف شد. ممنون 

۲/ درمورد شعر سهراب که نمیخواید نظر بدید؟!! کامنت دونی بسته است!

بیچاره دلم...

درود 

تمام زندگیم شده درک کردن بقیه... 

تمام عمرم به فهمیدن بقیه گذشت... 

همیشه سعی کردم نذارم بامن به کسی بدبگذره... 

اما بیچاره دل خودم که فراموشش کردم. بیچاره دلم که کسی درکش نکرد... بیچاره دلم که همیشه به پای دردهای بقیه سوخت... 

چی بنویسم الان که بفهمی بغضم ترکیده و دارم گریه میکنم!؟ 

از چی بنویسم که بفهمی دل بیچاره ام به چه حال و روزی افتاده؟! همین دلی که کارش٬ عمری٬درک کردن بقیه بود الان هیچکی رو نداره که درکش کنه.

:. 

پ.ن: 

۱/ هرجا رفتم و هر کاری کردم همیشه بدوم هیچ منتی کمکم کرد... نه ناراحت شد نه از دستم دلخور که چرا این قدر اذیتش می کنم... با هم دعوامون شد ولی هیچ وقت باهام قهر نکرد... روزهایی که دلم از همه گرفته بود و هیچ کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم بهترین همدمم بود و خیلی راحت حرفامو گوش می داد. یه لحظه نشد بگه " بسه دیگه خسته شدم ، چقدر حرف میزنی "

هیچی نمی گفت تا آخر حرفمو میزدم تا تموم بشه بعدش اینقدر با اون حرفای قشنگش آرومم می کرد که انگار هیچ درد و غصه ای تو دلم نیست...  

اما حالا دیگه اونم جوابمو نمیده...  

آی خــدا... با تو ام... چرا دیگه مثل سابق نیستی؟!! نمیخوای به داد دلم برسی؟
۲/ وقتی توی ۲ساعت٬۲تا پست نوشتم این معنی رو میده که حالم به شدت خرابه! شاید یه ساعت دیگه دوباره نوشتم... شایدم تا ۲ هفته دیگه هیچی ننوشتم...

رهایی...

درود 

یه سری چیزها و یه سری افراد هستن که گاهی احساس میکنم بدجوری بهشون وابسته شدم. اگر این وابستگیم متعادل و دو طرفه بود زیاد مشکلی نداشتم؛ مشکل این جاست که بیشتر یک طرفه و از جانب منه... تصمیم گرفتم وابستگیم رو بهشون کمتر کنم... به زبون خودم٬ میخوام به تـ.خـ.مـ.م هم نباشن... 

پ.ن: 

۱/ سر به آزادگــی از خلق برآرم چـو سـرو 

                        گر دهد دست که دامان ز خسان بر چینم....