ابراهیم همه بت ها را شکست و تبر را در دست بت بزرگ گذاشت و خدا هم روز ازل سرنوشت ما را نوشت و قلم را به ما داد، ساده دلان گمان می کنند می توان با این قلم چیزی نوشت...
صدای تیک تیک دانه های تسبیح در ستاره هشت پر قدسی می شویم از تبار ابراهیم و آتش زنه ها اینجا سخن از بتن های مسلح است ابراهیم! عصایت را بردار و به پارک برو تا کبوتران را دانه دهی دیروز حکم بازنشستگیت را خدا امضا کرد.
اینم یه شعر از پ.ن تقدیم به داداش عزیزم (البته اگه بشه اسمشو شعر گذاشت) منتوماه گاه با، باید گاه با درد گاه با بی گاهِ هزار امید، آگاه یا نا گاه مثل تمام قصه ها با یکی که بود و یکی ... که نبودو بودها که نبود می شود، جغرافیای تمام معصیت ها ! گاه با ناله آدمک ها یا رقص مردمک ترسوی این همه مردم تنها و آواز سردیِ پاییز بادی که می وزد از مشرق تو و ستاره ی دور در بی گور ترین منظومه ی دنیا سوسو می زند سوزنِ تو بر لحاف شب می ساید پیرزن ِپاییز من ! با ملحفه ی خواب زده ی تو هر روز ، هر شب ؛ در میان همهمه ی فولادی ماشین ها آه ها آهن ها مثل درد پیچیده در کاسه قلبم: گاه !می شود در میان ماشین های آهنی هذیان گفت گاه می شود در میان ماشین های آهنی هذیان گفت و دل بیچاره ام گنجشک شود یک میلیارد در ثانیه ی تو بتپد تا به جایی برسد که تویی و لانه اش در قرار مهتابیمان ، بر فراز بلندی های شب زده ات . . . ققنوس شود مست رسیدن باران. و اینقدر در انتظار بخواندد و بمیرد که ایکاش! من تو ماه را می شدبا هم داشت یا مثل خنده ی تلخ پدر با درد نوشت: وقتی که غرور مردانه اش بی پول می شد و کفش های من لبخند می زدند. آزادی انگشت هایم در ازای شکستن یک مرد پاییز بی مهر دین همه را از دل من دزدید جفا کار! دوست داشتنی! موهای شب زده ات را بردند من مانده ام و خواب های بی شب. من مانده ام و شب های بی خواب و قاب عکس دیروز پدر در آینه لبخند می زند که درد ِشکسته یِ یک مرد را تمام گیتار های برقی فریاد میزنند منتو ماه معنی ِ تلخِ فراموشیِ لبخند بود مشت های بسته ی پوچ و گل ها همیشه از آن تو مرد می گفت : این همه! سهم تنهایی من بود.
جووووووووووون نه خیرم اصلا قبول ندارم و من میتونم سرنوشت خودم رو خودم بسازم و خودم زندگی خودم رو درست کنم تازه انقدر جووون قدرتمندی هستم که میتونم در سرنوشت دیگران هم تاثیر بزارم و هر غلطی هم که دلم میخاد میکنم قلم سرنوشت من خیلی عالی داره به دست خودم مینویسه و خدا رو هم خیلی قبولش دارم و زندگی هم زیباست چیه دعوا داری بیا همدیگه رو بزنیم جوووووووووووووووون
مثله اینکه میدونستن انقدر از این سرنوشت گله دارمو داو بیداد میکنم که اسممو گذاشتن فریاد چهطور ممکنه !!!!!!!!!؟؟؟؟ راست میگن اسم هرکسی بهش میادا!!!!!!! کاشکی میشد تغییرش داد
خیلی باحال بود ولی یکم نامردی نیست ؟ خیلی جاها میتونی از قلمت استفاده کنی و یه چیزایی بنویسی اما اغلب اشتباه مینویسیم!!!و متاسفانه نمیتونیم از پاکن استفاده کنیم پس تنها کاری که میتونیم بکنیم اینکه اون برگ از زندگیتو بکنیو بندازی دور! واینجاست که ارزو میکنی کاش همون خدا برات مینوشت!!!!
سلام بر مزخرف نویس ............ خیلی وقت بود به وبلاگتون نیامده بودم البته منظورم وبلاگ قبلیست....... این وبلاگتون هم عالیه ایام به کام................
صدای تیک تیک دانه های تسبیح
در ستاره هشت پر
قدسی می شویم
از تبار ابراهیم و آتش زنه ها
اینجا سخن از بتن های مسلح است ابراهیم!
عصایت را بردار و به پارک برو
تا کبوتران را دانه دهی
دیروز حکم بازنشستگیت را خدا امضا کرد.
اینم یه شعر از پ.ن تقدیم به داداش عزیزم (البته اگه بشه اسمشو شعر گذاشت
)
منتوماه
گاه با، باید
گاه با درد
گاه با بی گاهِ هزار امید،
آگاه یا نا گاه
مثل تمام قصه ها
با یکی که بود و
یکی ...
که نبودو
بودها
که نبود می شود، جغرافیای تمام معصیت ها !
گاه با ناله آدمک ها
یا رقص مردمک ترسوی این همه مردم تنها
و آواز سردیِ پاییز
بادی که می وزد از مشرق تو
و ستاره ی دور
در بی گور ترین منظومه ی دنیا
سوسو
می زند
سوزنِ تو
بر لحاف شب می ساید پیرزن ِپاییز
من !
با ملحفه ی خواب زده ی تو
هر روز ،
هر شب ؛
در میان همهمه ی فولادی ماشین ها
آه ها
آهن ها
مثل درد پیچیده در کاسه قلبم:
گاه !می شود
در میان ماشین های آهنی هذیان گفت
گاه می شود در میان ماشین های آهنی هذیان گفت
و دل بیچاره ام گنجشک شود
یک میلیارد در ثانیه ی تو بتپد
تا به جایی برسد که تویی
و لانه اش در قرار مهتابیمان ،
بر فراز بلندی های
شب زده ات . . .
ققنوس شود
مست رسیدن باران.
و اینقدر در انتظار بخواندد
و بمیرد
که ایکاش!
من تو ماه را می شدبا هم داشت
یا مثل خنده ی تلخ پدر با درد نوشت:
وقتی که غرور مردانه اش بی پول می شد
و کفش های من لبخند می زدند.
آزادی انگشت هایم در ازای شکستن یک مرد
پاییز بی مهر
دین همه را از دل من دزدید
جفا کار! دوست داشتنی!
موهای شب زده ات را بردند
من مانده ام و
خواب های بی شب.
من مانده ام و
شب های بی خواب
و قاب عکس دیروز پدر در آینه لبخند می زند
که درد ِشکسته یِ یک مرد را تمام گیتار های برقی فریاد میزنند
منتو ماه
معنی ِ تلخِ فراموشیِ لبخند بود
مشت های بسته ی پوچ
و گل ها همیشه از آن تو
مرد می گفت :
این همه! سهم تنهایی من بود.
اون اولین کامنتم از خودم بود
ای برادر!
هرچی منتظر شدم کسی نیومد.
جووووووووووون

نه خیرم اصلا قبول ندارم و من میتونم سرنوشت خودم رو خودم بسازم و خودم زندگی خودم رو درست کنم
تازه انقدر جووون قدرتمندی هستم که میتونم در سرنوشت دیگران هم تاثیر بزارم و هر غلطی هم که دلم میخاد میکنم
قلم سرنوشت من خیلی عالی داره به دست خودم مینویسه و خدا رو هم خیلی قبولش دارم و زندگی هم زیباست
چیه دعوا داری بیا همدیگه رو بزنیم
جوووووووووووووووون
ســــــــــــــــــوم....دی:!
پرستو که یه بار حساب می شه....
هه...
بهلــــــه...درود...دی:!
دیگه احتیاج به درس خوندن نیست ?? %سوالات کنکور را حدس بزنید
بیا نگاه دارن سرنوشتت رو میسازن! بیا سوالای کنکور رو حدس بزن!!!
وای چه وبلاگ خوبی داری!!! به منم سر بزن!!!
این پرستو هم جو گیر شده الان کل کتاب سهراب رو اینجا کپی پیست می کنه
یکی جلوشه بگیره
راستی نمی خوای بیای حکایت سفر تهران منو بخونی
موافق نیستم!!
اگه نمیشد نوشت قلمی هم وجود نداشت که دست ما باشه!
می توانست او اگر می خواست....؟؟؟؟
movafegham hich kaas nemitooone taghiresh bede faghat mitooone bere donbalesh
مثله اینکه میدونستن انقدر از این سرنوشت گله دارمو داو بیداد میکنم که اسممو گذاشتن فریاد
چهطور ممکنه !!!!!!!!!؟؟؟؟ راست میگن اسم هرکسی بهش میادا!!!!!!!
کاشکی میشد تغییرش داد
سلام
منم به جبر بودن خیلی چیزهای این دنیا اعتقاد دارم ولی این شامل همه چیز نمیشه.
چقدر با این پستت حال کردم! ...
ولی گاهی با عقایدت نه!
و این انتهای دوستیه که حرف هاتو راحت بزنی.
مثل آکاردیون ...
خیلی باحال بود
ولی یکم نامردی نیست ؟
خیلی جاها میتونی از قلمت استفاده کنی و یه چیزایی بنویسی
اما اغلب اشتباه مینویسیم!!!و متاسفانه نمیتونیم از پاکن استفاده کنیم
پس تنها کاری که میتونیم بکنیم اینکه اون برگ از زندگیتو بکنیو بندازی دور!
واینجاست که ارزو میکنی کاش همون خدا برات مینوشت!!!!
مماثله ی قشنگی بود... خیلی جذاب... و البته نو.
درست گفتن خدا سرنوشت ادم رو مینویسه ولی این خودمونیم که تاثیر گذار و تغییر دهندشیم .این قلم ماست که چیزایی که خدا نوشته رو پر رنگ یا کم رنگ میکنه
سلام بر مزخرف نویس ............
خیلی وقت بود به وبلاگتون نیامده بودم البته منظورم وبلاگ قبلیست.......
این وبلاگتون هم عالیه
ایام به کام................
ی موقع هائی عجیب ی چیزی از دهنت می پره ادم تو کفش میمونه تو بودی ؟
سر کاریه پس ؟
guest test post
<a href="http://gdhyuei23kol.com/">bbcode</a>
<a href="http://gdhyuei23kol.com/">html</a>
http://gdhyuei23kol.com/ simple
guest test post
<a href="http://gdhyuei23kol2.com/">bbcode</a>
<a href="http://gdhyuei23kol2.com/">html</a>
http://gdhyuei23kol2.com/ simple