درود
اصولن از شولغی خوشم نمیاد. به هر نحوی که باشه! برم نونوایی ببینم 5 نفر سر ِ صف وایسادن، برمی گردم. برم خیابون و ببینم جماعتی انگار از قحطی برگشتن و فرت و فرت از این مغازه به اون مغازه در حال رفت و آمد هستن، برمی گردم خونه! صف ِ بانک... صف ِ اتوبوس... سوپر مارکت... از همه ی شلوغی های این چنینی متنفرم. حتی از سیزده بدر هم خوشم نمیاد! هرجا میری توی 100 مترجا، هزار نفر آدم (آدم؟؟) توی هم میلولن!! به فاصله ی یک متری یه نفر نشسته کباب درست میکنه؛ اون طرف تر دو نفر با فاصله 1 متر از هم دارن بدمینتون بازی میکنن!! 2 متر اون طرف تر هم یهو یه نفر توپش رو محکم شوت میکنه و می خوره تو کله ات!! خب که چی؟ این همه شلوغی برای چی؟
من که هرجایی باشن و هرجا زندگی کنم دنبال یه جای خلوت واسه خودم می گردم... یه جای دنج و راحت که توی آرامش با خیال راحت بشینم و فکر کنم و هر از گاهی (یعنی بیشتر اوقات) سیگارمو بکشم!
پ.ن:
1/ کوچه ما فوق العاده خلوته و هر شب (نصف شب) واسه خودم توش قدم میزنم... شیراز هم که اون جاده ی قشنگ هست... که البته هیچ جا همین جادهه نمیشه! قبلن گفته بودم. یه جاده هست پشت خوابگاهمون که خیلی حسی و آرومه. نصف سیگارهامو اونجا کشیدم. راستی... بالکن اتاقم هم هست. اونجا هم دنج و راحته!
2/ باید این نکته رو هم یادآور بشم که فضای خلوت بسیار خوبه اما حضور دو نامحرم در یک مکان خلوت بسیار خطری می باشد!! گفته باشم :))
منم اصولا عاش جاهای خلوت و ساکتم !!!
از صدای ادما بدم میاد !
صدای آدمها قابل تحمله... منتهی کمتر بودن تعدادشون بهتره!
سلام دوست عزیز.. من از دوستای میس مری ام ! قسمتی از وبتو خوندم خیلی خوگشل مینویسی
میگم این "دادا" که نوشته بودی واسم جالب بود !! مگه شما اهل کجایین؟!! البته اگه مایلی جواب بده
خوشبختم از اشنایی...
ممنون...
خوزستانی ام... چطور مگه؟
وا !خوب اینطوری که همش باید بشینی تو خونه !
آخه چیه؟! حیف تو نیست معتاد بشی بعد هم بیفتی تو جوقه آب ؟!؟!
انقدر هم سیگار نکش پسرم
نه همیشه... گاهی اوقات لازمه!
:.
خب شما که آخر مرامم و معرفتی میای و منو از توی جوق آب در میاری!!!
هفت هشت سال!
هر جور راحتی
بله دیگه...
آره سیزده بدر ه اصلاً جالب نیست
راست میگی شلوغی اونم این جور شلوغی هایی که ازشون اسم بردی واقعاً مسخرس
عشق من هم از شلوغی خیلی بدش میاد
جای خلوت بهتره...
بالکن اتاقت به نظر میاد جای خوبی باشه!
راستی.
من رفتم بلاگ اسکای ثبت نام کردم اما از هیچ کدوم از قالب هاش خوشم نیومد.یه کدومو همینطوری انتخاب کردم.اما واقعا از همه اینا بگذریم تصمیم گرفتم هم این وبلاگ رو داشته باشم هم اون رو.آخه الان خیلی تابلو میشه دوباره به دوستام بگم. مردم که مسخره ی ما نیستن!! رو این حساب تصمیم گرفتم تو بلاگ اسکای هم فقط بخاطر تو بنویسم! البته اینم به نظرم کار مسخره ایه.۲ وبلاگه بودن به نظرم خیلی سخته...آدم دچار دوگانگی میشه. اما خب فعلا عضوش شدم.هرچند فعلا باهم قهریم.
خواستی بیا ببینش!!!
خب چه اشکال داره... بهشون بگو رفتی بلاگ اسکای! به هرحال هر جور راحتی... نمیخواد به خاطر من بیای بلاگ اسکای... چون باهم قهریم
ســـ لـاامـــ
انقد سیگار نکش خوب نیس
ولی بات موافقم
شلوغی زیاد خوب نیس
من آرامشو بیشتر میدوستم
پ.ن2:کی گفته خطر داره؟ اتفاقا خیلی هم بیخطره
بجون داداش نداشتم راس میگم
سیگار خوبه... به جون خودم!!!!
خطر نداره؟؟ بسوزه پدر تجربه :))
واسه جوابت به نظرم تو پست قبل:
من همون موقع که بعضی تصمیمارو میگیرم بشون میخندم
خنده ی شادی منظورمه... نه خنده ی تمسخر...
قضیه چیه؟؟؟ منم جاهای خلوت رو دوست دارم...!! مخصوصا واسه همون سیگار!!!
قضیه ی چی چیه؟؟
خوشم اومد... یکی پیدا شد منو درک کنه!
سلام سال نوتون مبارک....
وای خیلی خیلی خوشحال شدم... که دوباره وبلاتگتو پیدا کردم...!
یه چی بگم...؟! اینجا هم داستان می نویسی...؟!
به به
سلام علکم
از این ورا!!!
داستان که بــــــلــــه... یه چند قسمتی هم نوشتم. منتهی میخوام کامل که شد بذارمش اینجا!
کوچه ما هم یه کوچه پهن و خلوته...یه تیر چراغ برق قدیمی هم داریم که شبها از لا به لای شاخو برگ های چنار میتونی ریزش ملایم بارون رو توی هاله زردش ببینی...ولی امان از قدم زدن. به اینجا که می رسه همچین یکم ترسناک به نظر می آد
تاریکی که باحاله... ترس نداره!!! الان من عاشق کوچه شما شدم!!
من اگه پام به اتاقت برسه دادا ؛ جفتمونو می کشه.پس بیخیال.
حالا که من ثبت نام نمودم میگی نمیخواد!
دوباره بهشون می گم.اما اگه منو کشتن ؛ مقصر شما هستین...!!
حالا آدرس جدید رو بهتون بدم؟! یا قهریم و نباید آدرسو بهتون بدم؟
نترس بابا!! کاری با عروسش نداره که :))
منظوزم اینه که نمیخواست واسه من توی هر دوتا وبلاگ بنویسی!! اما بلاگ اسکای خیلی خوبه! آدرسش رو هم بده
سلام
اونجا اوضاع قمر در عقرب شد اومدیم اینجا سلام عرض کنیم!
والا این جوری که شما نوشتید بد جور خونه نشین می شیدا!!!
جلویه خونه ی ما یه خیابون که پرنده پر نمی زنه چه برسه به آدمی زاد!
ما سیگار نداریم بکشیم!
اما گاهی وقتا دوچرخه رو می ندازیم توش خیابون و بالا پایین می کنیم!آواز می خونیم!
آلودگی صوتی هم توی خلوت شبانه خوبه ها!امتحان کن!می چسبه!
بستنی دارید؟؟؟
مجدد سلام
دوچرخه خیلی خوبه. من دلم میخواد یکی داشته باشم اما نمیشه!
بستنی چی؟ آناناس خوبه؟
این سیگار کشیدنت رو بتونیم درست کنیم خیلیه . نه تنها کم نشده ، انگار بیشتر هم شده .
کجاشو دیدی!! امشب یه نخ سیگار می کشیدم به پک به قلیون میزدم... یه فازی داشت :)
مگه تو سیگار رو ترک نکردی؟؟؟{خودت گفتی که ترک کردم}
من هم عاشق تنهایی و تفکر درون تنهاییم!!!
من؟ کی؟
موقت بود و بخاطر یکی از رفقا!! نهضت ادامه دارد :))
ادامه نده
به خاطر خودت میگم به خدا ضرر میکنی
از من گفتن و از تو نشنیدن
خوب که خودت میدونی... از من نشنیدن :))
سلام و درود بر جووون تهنا و معتاد خودم
شلوغی خیلی هم خوبه تازه اگه مثل من کرمو باشی راه میفتی و به کوچیک و بزرگ یه سوکی چیزی میزنی و میخندیم دیگه
بله
جوووووووووووووووووون
سلام و درود بر جووووووون دلم...
شما که بله... منتهی من مثل شما نیستم!! خودت که بهتر میدونی...
با تو نیستم با اونهایی هستم که میخاند (دوست دارم غلط بنویسم) تو رو ترکت بدند و نصیحتت میکننند


عرض کنم که این جون ما ترک بکن نیست منم خودم رو....کردم تا ترکش بدم نشد ولی من که ول نمیکنم اخه اقامه دوسش دارم
ولی اگه همت مضاعف کنید و هی بهش بگید نکش شاید نکشه
البته همیشه به من میگه(نگونمیتونم کاری رو انجام بدم یا میتونم )
خوب نمیتونی نکشی دیگه خره اگه تونستی نمیتونی که
این جمله ی جان لاک، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی بود که میگفت: به من نگو چه کاری رو نمیتونم انجام بدم!!!
منم به تو هم با اینکه جوووونمی این اجازه رو نمیدم...
:.
شرایط ترک دائمی سیگار رو بهت گفتم... منتهی مثل اینکه تو علاقه ای نداری که به رفیقت کمک کنی سیگارش رو ترک کنه!!!